از دارالترجمه و پيشينة تاريخي آن در ايران بیشتر بدانید

اگر همة مردم روي زمين تنها به يک زبان سخن مي‌گفتند و مي‌نوشتند، ديگر ترجمه معنايي نداشت. اما کثرت زبانهاي اهل گيتي و نياز ايشان به ارتباط با يکديگر ايجاب مي‌کند که در روابط ميان ايشان و کساني که به زبان ايشان سخن نمي‌گويند، براي بيان مقصود و رفع احتياج خود، واسطه‌اي داشته باشند که منظور و مراد هر يک از طرفين را به ديگري منتقل کند و اين واسطه همان مترجم است و کار او ترجمه نام دارد.
مي‌توان ترجمه را به دو مفهوم موسّع و مضيّق تعريف کرد. در مفهوم موسّع ترجمه صرفاً محدود به گفتار و نوشتار نيست. بلکه ايماء و اشاره و حرکات دست و بدن هم مي‌تواند به نوعي بيانگر مقصود باشد. مثلاً شخص کر و لالي را در نظر بگيريد که براي برقراري ارتباط با او لازم است انسان با زبان اشاره آشنا باشد. پس استفاده از همين زبان اشاره و انتقال معناي مورد نظر به مخاطب کر و لال هم به نوعي ترجمه و برگردان ما في الضمير ماست. اما در مفهوم مضيّق ترجمه نقل واژگان و عبارات از يک زبان به زبان ديگر خواه به صورت گفتاري و خواه نوشتاري است تا شنونده يا خوانندة متن مقصد بتواند منظور گوينده يا نويسندة متن مبدأ را درک کند. اما ترجمة رسمي چيست؟ شايد بتوان گفت ترجمة رسمي يعني نقل واژگان و عبارات مندرج در يک متن رسمي از زبان بيگانه به زبان رسمي کشور محل اقامت مترجم. ولي خود متن رسمي چيست؟ مي‌توان گفت متن رسمي متني است که از نظر قانوني و از ديدگاه مقامات ذي صلاح يک کشورنزد نهادها و سازمانهاي وابسته به قواي سه گانة آن کشور سنديت داشته باشد. بنا بر اين يک چنين متني اگر به زباني جز زبان رسمي آن کشور باشد، بايد به زبان رسمي آن کشور برگردانده شود و اين کار ترجمة رسمي کتبي ناميده مي‌شود. اگر اظهارات شفاهي افراد نزد نهادها و سازمانهاي وابسته به قواي سه گانة آن کشور سنديت داشته باشد و از ارزش قانوني برخوردار باشد و به زباني جز زبان رسمي آن کشور بيان شود، در اين صورت، برگرداندن آن اظهارات به زبان رسمي کشور محل اقامت مترجم، ترجمة رسمي شفاهي خوانده مي‌شود.

روزي يکي از مترجمان رسمي سالخورده مي‌گفت کار ما همچون طوطي است که حرف يک نفر را به نفر ديگر منتقل مي‌کنيم. نگارنده به اين تعريف اعتراض کردم و خدمت ايشان عرض کردم طوطي بدون تفکر و تعقل صرفاً کلمات را تکرار مي‌کند و از همين رو در عرف عامّه هم اگر کسي نسنجيده حرفي را تکرار کند، مي‌گويند طوطي وار سخن مي‌گويد. حال آنکه وظيفة مترجم ايجاب مي‌کند نه تنها طوطي وار واژگاني را تکرار نکند، بلکه با تفکر و تعمق سعي در هر چه بهتر فهميدن مطلب در زبان مبدأ و بيان کردن آن به زبان مخاطب باشد.

‏تا اينجا در مقام تعريف ترجمه و مترجم بوديم. اما محل کار مترجم کجاست؟ پاسخ روشن است. همان جايي که آن را دارالترجمه مي‌نامند. ولي اين لفظ دارالترجمه از کي و از کجا وارد زبان ما شده و پيشينة تاريخي آن چيست؟ بديهي است از ابتداي پيدايش تمدنهاي بشري در اقصي نقاط عالم، ميان اين تمدنها روابطي وجود داشته است. گاه رابطة ميان ايشان جنگ بوده و گاه صلح. در حالت صلح روابط بازرگاني و داد و ستد و گاه ازدواج و وصلت ميان ايشان برقرار بوده و با توجه به جدايي زبانها و گويش‌هاي مردمان هر ناحيه و خطه، لازم بوده که براي برقراري ارتباط يا خود شخصاً به يادگيري زبان طرف مقابل همت گمارند و يا از واسطه‌اي براي اين کار بهره ببرند که اين واسطه همان مترجم است. در اين راستا صرفاً روابط ميان اشخاص خصوصي منظور نيست بلکه در وهلة نخست دولتها و فرمانروايان براي ايجاد ارتباط با دولتي ديگر ناگزير از استفاده از مترجم بوده اند، خواه حضوراً براي دريافتن پيام فرستادگان دولتي ديگر از مترجمان شفاهي بهره مي‌گرفتند و خواه کتباً براي فرستادن پيام و نامه به دولت ديگر نيازمند مترجم بودند. کشور ما نيز با داشتن سابقة تمدن چند هزار ساله از اين قاعده مستثني نيست. اصولاً برخي از علماي فقه اللغة بر اين باورند که کلمة (ترجمان) در زبان عربي صورت معرب واژة (ترزبان) فارسي به معني مترجم شفاهي است که به عربي وارد شده و سپس از آن فعل (ترجَم، يُترجم) را ساخته اند. با اين حال نياز به مترجم در دستگاههاي حکومتي همواره وجود داشته و پيشينه‌اي به ديرينگي تمدنهاي بشري دارد. اما شايد بتوان ترجمه به معناي مصطلح آن را هم زمان با عصر نوزايش در اروپا دانست. مي‌دانيم که پيش از عصر نوزايش پاره‌اي روابط ميان کشورهاي اروپايي و کشورهاي خاورزمين از جمله کشور ما وجود داشت همانند اعزام سفيران پاپ به دربار چنگيز خان در قرن دوازدهم ميلادي يا سفرهاي مارکوپولو در قرن سيزدهم ميلادي و ورود سفراي فرانسه و اسپانيا به دربار تيمور لنگ در قرن پانزدهم ميلادي1. اما آنچه در عصر نوزايش يعني از قرن شانزده و هفده ميلادي به بعد شايان توجه است گسترش روابط ميان کشورهاي اروپايي با دو قدرت آن عصر در خاور ميانه يعني دولت صفوي در يک نيمه و سلطنت عثماني در نيمة ديگر آن سامان است. با ورود برادران شرلي به دربار شاه عباس اول و گشايش باب مراوده با تجار انگليسي، هلندي، فرانسوي، اسپانيايي و پرتقالي؛ نياز به توانايي ايجاد رابطه با آنان از طريق يادگيري زبانهاي اروپايي هم احساس مي‌شد.

به نوشتة دکتر علي اکبر بينا، استاد فقيد تاريخ دانشگاه تهران: «در دورة سلطنت آغا محمد خان براي ايجاد روابط سياسي و تجاري، يک هيأت فرانسوي از اسلامبول به تهران آمد. سپس در سال 1215 قمري (1801 ميلادي) يک نفر تاجر ارمني حامل مکاتبات رسمي از طرف دولت امپراطوري فرانسه با کمک روسو2 کنسول آن دولت در بغداد به ايران وارد شد».3

در زمان جنگهاي ايران و روس مکاتباتي ميان ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه و فتحعلي شاه قاجار براي ايجاد روابط و همبستگي بيشتر انجام شد. جيمز موريه نويسندة انگليسي مغرضانه داستاني لطيفه مانند را نقل مي‌کند که هنگامي که نامة ناپلئون براي فتحعلي شاه به تهران رسيد هيچکس در تهران يافت نمي‌شد که بتواند متن نامه را که به زبان فرانسه بود بخواند. بنا بر اين آن را براي ترجمه به بغداد فرستادند و در آنجا هم کسي که مختصر آشنايي با زبان فرانسه داشت در پاسخ نوشت بناپارت نامي اظهار بندگي مي‌کند و در نهايت يکي از کشيش‌هاي ارمني ساکن اروميه که زبان فرانسه مي‌دانست توانست نامه را بخواند و ترجمه کند.4 البته اين سخن کاملاً دروغ و بي پايه است.

زيرا به نوشتة دکتر علي اکبر بينا در طي جنگهاي ايران و روس: «به موجب نامه‌اي که ميرزا بزرگ وزيرعباس ميرزا به سر‌هارفورد جونز نمايندة انگلستان در بغداد نوشته معلوم مي‌شود که فتحعلي شاه در نبرد اول ايروان در سال 1219 قمري (1804 ميلادي) نامه‌هاي امپراطور فرانسه را به وسيلة دو نفر تاجر ارمني دريافت کرده بود».5

‏ بدينوسيله معلوم مي‌شود در همان زمان دست کم در ميان اقليتهاي مذهبي بودند کساني که با زبانهاي اروپايي آشنايي داشتند و از طرف ديگر پس از مکاتبات ميان ناپلئون و فتحعلي شاه، دولت فرانسه دو هيأت به ايران اعزام کرد که سرپرستي هيأت اول را آندره ژوبر6 منشي و مترجم السنة شرقي و ديگري را سروان روميو7 برعهده داشتند. وانگهي طبق متن نامة دوم ناپلئون به فتحعلي شاه گويا نام يکي از اين ارامنة مترجم که حامل نامه هم بودند اوسف (يوسف) واسيلويتز8 بوده است.9 در همان زمان و با اين مراودات بود که نياز به مترجم و دارالترجمه و به طريق اولي به وزارت امور خارجه احساس شد. براي نخستين بار فتحعلي شاه قاجار ميرزا عبدالوهاب نشاط اصفهاني را به عنوان منشي الممالک و کفيل مهام خارجه و رسيدگي به امور سفرا معين کرد.10 و سپس در اوايل سال 1239 هجري قمري براي نخستين بار در تاريخ ايران، سمت وزارت امور خارجه رسماً معين و ميرزا ابوالحسن خان شيرازي به اين سمت منصوب شد.11 نه سال پيش از اين تاريخ يعني در سال 1230 هجري قمري نياز به دانستن زبانهاي خارجه و آشنايي با علوم و فنون جديد موجب شد تا عباس ميرزا نايب السلطنه تعدادي دانشجو براي تحصيل در رشته‌هاي گوناگون به انگلستان و فرانسه بفرستد که معروفترين آنها ميرزا صالح شيرازي است که طي سه سال و نه ماه و بيست روز که در انگلستان اقامت داشت توانست زبانهاي انگليسي، فرانسه و لاتين را بياموزد و علاوه بر تاريخ و طبيعيات، شيشه سازي و ساخت مرکب چاپ و حروف مقطعه و حکاکي را آموخت و پس از بازگشت به ايران نخستين روزنامة ايراني را به نام «کاغذ اخبار» منتشر ساخت. بديهي است عنوان کاغذ اخبار ترجمة تحت اللفظي کلمة ‏‎(news paper)‎‏ انگليسي مي‌باشد.

اما علاوه بر اينها دولت ايران مترجمان ديگري نيز داشت. از جمله پس از واقعة قتل گربايدوف، سفير روسيه در تهران، دولت ايران ناصرالدين ميرزا (ناصرالدين شاه بعدي) را براي عذرخواهي به دربار تزار روسيه فرستاد و از جمله همراهان وي در اين سفر از ميرزا علي اکبر تبريزي مترجم زبان روسي نام برده شده است.12 بديهي است انديشة تأسيس اداره‌اي براي ترجمة متون نامه‌ها و اسناد خارجي همزمان با تأسيس وزارت امور خارجه شکل گرفته است. اما از زمان ناصرالدين شاه بدين سو است که با لفظ دارالترجمه رسماً آشنا مي‌شويم. تشکيلاتي که در زمان صدارت ميرزا تقي خان اميرکبير تشکيل شد و زيرمجموعة وزارت امور خارجه قرار گرفت. معروفترين رئيس اين تشکيلات ميرزا محمد حسن خان صنيع الدوله است که در اواخر عمر لقب اعتماد السلطنه يافت و مترجم شخصي ناصرالدين شاه به زبان فرانسه بود. کتاب روزنامة خاطرات او اخبار روزانة دربار (يا به تعبير نويسنده دربخانه) و نيز پاره‌اي از امور دارالترجمه را به ما نشان مي‌دهد. از جمله گلة او از بي‌توجهي شاه به صحت ترجمة اظهارات سفير فرانسه توسط اعتماد السلطنه که به قول خودش حتي بدون يک تپق همه را عيناً ترجمه کرده و قبلة عالم يک بارک الله هم به او نگفته است. از ديگر مترجمان شاغل در آن دستگاه که دارالترجمة مبارکة دارالخلافة طهران خوانده مي‌شد، مي‌توان به ميرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک قراگوزلو، نخستين ايراني فارغ التحصيل از دانشگاه آکسفورد، اشاره کرد که مترجم انگليسي ناصرالدين شاه بود و اخبار روزنامه‌هاي انگليسي را که از سفارت ايران در لندن به تهران مي‌فرستادند، براي شاه ترجمه مي‌کرد.

13 مي‌دانيم که او در زمان سلطنت احمدشاه، به علت صغر سن‌شاه، پس از درگذشت عليرضا خان عضدالملک، به عنوان دومين نايب السلطنة ايران بر کشور حکومت کرد. همچنين مهدي قلي خان مخبر السلطنة هدايت که در آلمان درس خوانده بود و نخستين دستور زبان آلماني را به فارسي نوشت و به ناصرالدين شاه هديه کرد، مترجم آلماني شاه بود.14 وي در عصر رضا شاه چندين سال نخست وزير بود. دارالترجمة ناصري صرفاً محل ترجمة مکاتبات و اخبار سياسي نبود، بلکه کتب ادبي و علمي هم توسط هيأت مترجمان و نويسندگان در آن، تحت سرپرستي و نظارت محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، ترجمه و تأليف مي‌شد. از جملة اين مترجمان و نويسندگان مي‌توان از ميرزا عبدالوهاب خان قزويني، پدر علامه محمد قزويني، نام برد که از نويسندگان دائرةالمعارف نامة دانشوران است.

همچنين ميرزا ابوالفضل ساوجي، پدر ذبيح الله بهروز، و حاج ميرزا محمد حسين ملک الکتاب، پدر خليل خان ملک ساساني نيز از همکاران آن دارالترجمه بوده‌اند و کتابهايي همانند تاريخ اشکانيان، مرآت البلدان، تاريخ منتظم ناصري، مطلع الشمس، خيرات حسان، مآثرالآثار و منطق الوحش از جمله آثار تدوين يافته در دارالترجمة عصر ناصري است.15

‏ در کنار دارالترجمة سلطنتي، با تأسيس شرکت نفت ايران و انگليس هم تشکيلاتي به نام دارالترجمه در آن شکل گرفت که در سدة اخير رياست آن را سليمان حييم، فرهنگ نويس شهير، عهده دار بود. اما در بخش خصوصي از تاريخچة شکل گيري دارالترجمه‌هاي شخصي پيش از سال 1316 هجري شمسي اطلاع چنداني در دست نيست و گويا صاحبان اسناد براي ترجمة رسمي آن صرفاً به وزارت امور خارجه مراجعه مي‌کردند. نخستين متن قانوني دربارة مترجمان رسمي و دارالترجمه مصوب 20 خرداد سال 1316 است که تا زمان حاضر دستخوش اصلاحات و تغييرات بسياري شده است. به موجب مادة (1) اين قانون: «هرگاه يکي از طرفين دعوي يا شهود و اهل خبره در محاکم و ادارات و طرفين معامله يا شهود در دفاتر اسناد رسمي زبان فارسي را ندانند، اظهارات آنها توسط مترجم رسمي ترجمه خواهد شد.» ‏

‏تبصرة همين ماده مقرر مي‌دارد در نقاطي که مترجم رسمي وجود نداشته باشد، محاکم و ادارات ثبت و دفاتر اسناد رسمي مي‌توانند از مترجمان طرف اعتماد خود استفاده نمايند. اما در خصوص نحوة شکل گيري دارالترجمه‌هاي خصوصي و علت تصويب قانون فوق الذکر در آن زمان، مرحوم دکتر متين دفتري چنين مي‌نويسد: «از دير زمان يک دارالترجمه در وزارت امور خارجه وجود داشت که علاوه بر کارهاي داخلي آن وزارتخانه ترجمة مصدّق اسناد مردم را هم تهيه مي‌کرد. بعد از انحلال کاپيتولاسيون و انحلال ادارة محاکمات خارجه و کارگزاريها و به وجود آمدن سازمان جديد دادگستري، دارالترجمة وزارت امور خارجه از قبول مراجعات مردم خودداري کرد. حق هم داشت. زيرا از يک طرف آن مراجعات زياد شده بود واز عهدة آن بر نمي‌آمدند و از طرف ديگر، متوجه اين نکته شده بودند که تصديق ترجمة بعضي اسناد محظورات سياسي داشت و در يکي از دوائر تابعة وزارت امور خارجه مقتضي نبود. اين امر را محول به دارالترجمة وزارت دادگستري (يکي از دوائر ادارة تهية قوانين وقت) كردند. دارالترجمة دادگستري براي حوائج اداري مانند ترجمة قوانين و منشآت حقوقي خارجي و ترجمة اظهارات متهمين اتباع بيگانه در دادگاههاي مرکزي تأسيس شده بود. براي دو سه زبان بيشتر مترجم نداشت و به علاوه مترجمين، هرکدام در يک رشته تخصص دارند. مثلاً مترجمي که آشنا به مسائل حقوقي است، نمي‌تواند به خوبي از عهدة ترجمة نوشتجاتي برآيد که مربوط به امور ساختماني و مهندسي است.

مراجعات براي ترجمه در نتيجة توسعة روابط اقتصادي بين ايران و کشورهاي خارجه و ازدياد دعاوي اتباع بيگانه در دادگاههاي ما در تزايد بود. وزارت دادگستري هم نمي‌توانست براي همة السنه و براي هر کدام مترجمين متعدد در رشته‌هاي مختلف به هزينة دولت استخدام کند براي اينکه مراجعات مردم را در مرکز و شهرستانها انجام دهند. براي بعضي از السنه مترجمين متخصص در رشتة معين هم اگر استخدام مي‌شد، هميشه کار نبود و به ندرت وجودشان ممکن بود مورد حاجت واقع شود.

ولي تکميل دستگاه، ايجاب مي‌کرد شخصي را براي يک مأموريت نادري استخدام و وجودش را معطل کرد. از طرف ديگر هر گاه مترجمين وزارت دادگستري در ترجمة اسناد مرتکب خطا يا تقلبي مي‌شدند، تکليف مسئوليت آن معلوم نبود. براي رفع اين مشکلات در سال 1316 قانون راجع به ترجمة اظهارات و اسناد در محاکم و دفاتر رسمي را گذرانديم و طبقه‌اي به نام مترجمين رسمي تأسيس شد».17

‏ آنچه از متن بالا مي‌توان دريافت اين است که تا آن زمان دو اداره تحت عنوان دارالترجمه يکي در وزارت امور خارجه و ديگري در وزارت دادگستري وجود داشتند. نکتة ديگر آنکه مترجمان شاغل در اين دارالترجمه‌ها کارمندان دولت محسوب مي‌شدند و از بدو تصويب و لازم الاجراء شدن قانون راجع به ترجمة اسناد صنف جديدي به نام مترجم رسمي دادگستري در بخش خصوصي در کشور ما پديدار گشته است. نکتة شايان توجه در اين قانون و آيين نامة اجرايي آن اين است که لفظ دارالترجمه بارها و بارها در متن آنها تکرار شده است.‏

‏ اما دربارة واژة دارالترجمه که اخيراً ادارة کلّ اسناد و امور مترجمان رسمي قوة قضائيه آن را به دفتر ترجمه تغيير داده است، بايد گفت اين واژه از ترکيبات به کار رفته از دويست سال پيش تا کنون است. بايد بدين نکته توجه کرد که در آن زمان به کار بردن واژگان و ترکيبات عربي و اصولاً دانستن زبان عربي در کشورهاي اسلامي امري پسنديده و نوعي فضيلت محسوب مي‌شد. مثلاً واژة حقوق بين الملل، ترکيبي است که صورت ظاهري عربي دارد. حال آنکه در زبان عربي امروزين به ‏‎(International Law)‎‏ حقوق بين‌الملل نمي‌گويند بلکه ترکيب (القانون الدوليّ) را براي آن به کار مي‌برند. بنا به نوشتة دکتر محمد علي حکمت در مقدمة خود بر ترجمة حقوق بين‌الملل عمومي شارل روسو18، ترکيب حقوق بين‌الملل از استانبول به ايران آمده است. يعني در زمان حکومت عثماني به دنبال آشنايي ترکان عثماني با علوم و فنون جديد اروپايي براي ترکيب ‏‎(Droit International)‎‏ هم معادل حقوق بين‌الملل را ساخته بودند و از طريق مراودات فرهنگي و بازرگاني ميان ايرانيان و امپراطوري عثماني، اين واژه هم وارد زبان فارسي شده است. حال آنکه در زبان عربي اين ترکيب را به کار نمي‌برند و اصولاً واژة ملت در زبان عربي به معني مردمان ساکن يک کشور خاص نيست، بلکه به معني دين و آيين است. ترکيب دارالترجمه هم از همين دست است. يعني ترکيبي است به ظاهر عربي، حال آنکه در زبان عربي امروزين اين لفظ را به کار نمي‌برند و به دارالترجمه (مکتب المترجم المحلّف) مي‌گويند. بايد به اين امر توجه کنيم که زبان عربي زبان ديني مسلمانان است و قرآن و روايات پيامبر و ائمّه به اين زبان هستند و لذا اين زبان براي مسلمانان داراي قداست خاصي است و در گذشته آموختن اين زبان را امري بايسته مي‌دانستند و در مکاتب و مدارس قديمه سالها وقت صرف يادگيري دستور زبان و ادبيات عربي (اعم از صرف و نحو، معاني و بيان و بديع و فقه اللغة) مي‌کردند. اصولاً عربي نويسي و عربي داني نوعي فضيلت محسوب مي‌شد و کسي را که عربي نمي‌دانست، جزء عوام الناس محسوب مي‌کردند. مشابه همين وضع تا نيمة سدة بيستم ميلادي در اروپا حاکم بود که در آن سامان آموختن زبان يوناني باستان و لاتين امري بايسته و تقريباً در همة کشورهاي اروپايي براي دانش‌آموزان الزامي بود.