افسانه زبان يکپارچه آلمانی

تصميم داريم در دو گام به اين موضوع بپردازيم، ابتدا با نظري به تاريخ و سپس با بررسي وضع فعلي. سؤال اول من اين است: در طي تاريخ مان چه ارتباطات دامنه دار زباني داشته ايم. جامعه زبان چه واکنشي در برابر آن نشان داده است؟

در اينجا مي خواهم پيشاپيش به دو سؤال احتمالي، به دو پيشداوري مبهم که مانع ديدمان مي شوند، بپردازم: وامگيري از زبانها بر چه وجوهي از زبان اثر مي گذارد – بر ساخت زبان، بر دستگاه زبان، يا بر کاربرد زبان؟ دستگاه زبان متحرک ترين ساخت اجتماعي است که بشر دارد و ازاين رو مقاوم ترين و محافظه کارترين بخش آن با قدرت باززايي تمام نشدني است که از ترفند ساده اي استفاده مي کند، به قول ويلهلم فون هومبولت از ابزارهاي محدود استفاده نامحدود مي کند. از طرفي با تک نشانه هاي انعطاف پذير يعني واژگان کار مي کند و از سوي ديگر با قواعد ارتباطي يعني با دستور زبان. اين ساختار، يعني واژگان به اضافه دستورزبان، ميسر مي سازد که کاربرد کلماتي که زماني به زبان معيار وارد مي شوند و اعتبار اجتماعي مي يابند، پذيرفته و يا رد شود.

پيشداوري دومي که مانع ديدمان مي شود، تصور وجود زبان باستاني و اوليه متشکل از مواد يکنواخت است. منطقه زباني ما هيچگاه يک زبانه نبوده و زبان ما نيز هيچگاه واحد همگني نبوده است. و اينکه گويا انسان طبعاً موجود يک زبانه است و به زبان مادري حرف مي زند و هويت خود را از آن مي گيرد و هر زبان ديگري زبان بيگانه است، افسانه دولت ملي است. و اينکه در اصل زبان ناب و نامخلوطي وجود داشته از لحاظ تاريخي قابل اثبات نيست. زبان آلماني

تاريخ زبان ما را مي توان از اين ديدگاه بررسي کرد که اين زبان چگونه تحت تأثير زبانهاي ديگر قرار گرفته و شکل خاص خود را يافته و از وامگيري بهره مند شده و چگونه از سوي ديگر در نوعي حرکت متقابل استقلال پيدا کرده است. هر دو مرحله متوالي پس از ارتباط با لاتين و فرانسه قابل ملاحظه است. من سعي مي کنم آن را در ده نظريه که دوره هزار ساله اي را در برمي گيرد، به اجمال بيان کنم.